شهر گم شده آتلانتیس

شهر گم شده آتلانتیس از فصل 5 انیمیشن باب اسفنجی
«شهر گم شده آتلانتیس» اسم یکی از قسمتهای فصل پنجم باباسفنجی شلوارمکعبیه. در این قسمت باباسفنجی، پاتریک، اختاپوس، آقای خرچنگ و سندی به آتلانتیس سفر میکنن و پلانکتون هم یواشکی باهاشون میره. در همین حال پچی، دزد دریایی، به خونه برمیگرده و میبینه شهر اِنسینو ناپدید شده.
شخصیتهایی که توی این قسمت حاضر هستند
آدمهای توی ماشین
اونی که برای پچی بوق میزنه
پاول تیبیت
پچی، دزد دریایی
پاتی، طوطی
باباسفنجی شلوارمکعبی
باباسفنجی حبابی
یوجین کربس
نگهبان نارنجی
شاه نپتون
فرشتهها
ماهیهای توی نقاشی
ناخدای کشتی آتلانتیس
بیماری حاد زکام
میکروبها
عروس دریایی
پاتار
گاراسفنجی
اسکواگ
روباتاسفنجی شلوارفولادی
فیلهای بیگانه
حلزونهای جشن
توهم باباسفنجی
آدمهای خیالی انسینو
کرکس
بیگانگان
نوربلاک فایو
خلاصه قسمت «شهر گم شده آتلانتیس»
داستان باباسفنجی
در شروع «شهر گم شده آتلانتیس» باباسفنجی و پاتریک توی مزارع عروس دریایی نشستن و حباب درست میکنن. پاتریک میخواد از حبابها عکس بگیره، اما هر بار قبل از عکس گرفتن حبابها میترکن. باباسفنجی آواز میخونه؛ دربارهی اینکه دوست داره یه حبابی درست کنه که تمام روز نترکه و باقی بمونه. باباسفنجی یه حباب خیلی گنده درست میکنه که جفتشون رو میبلعه و میبردشون به یه غاری همون نزدیکیها. حباب وقتی به یه تیکه طلای باستانی برخورد میکنه میترکه.
اونا که مشتاقن بدونن اون دقیقاً چیه، میبرنش به موزهی بیکینیباتم و اونجا به اختاپوس برمیخورن که داره نقاشیهایی مربوط به آتلانتیس میکشه. اختاپوس اولش فکر میکنه باباسفنجی و پاتریک میخوان نیمهی اول سنگ رو از موزه بدزدن، اما وقتی میبینه اونو برگردوندن سر جاش، میفهمه که باباسفنجی و پاتریک در واقع نیمهی گمشده رو با خودشون دارن. در این لحظه آقای خرچنگ (که یواشکی و بهصورت غیررسمی خودشو کارمند موزه جا زده) و سندی (که داره از موزه بازدید میکنه) بهشون ملحق میشن.
ذر ادامه «شهر گم شده آتلانتیس» میبینیم که تیکههای طلا به هم وصل میشن و یه اتوبوس لوکس احضار میشه (یا یه «ون» بهقول اختاپوس) که یه روبات رانندهشه و سوختش هم آهنگه. حین پخش آهنگ برای سوخترسانی به اتوبوس، معلوم میشه که پلانکتون خودشو توی قطعهای از قسمت جلویی اتوبوس جاساز کرده و برنامه داره که اسلحههای پنهان آتلانتیس رو کنترل کنه و از اون برای دزدیدن فرمول سری استفاده کنه.
وقتی میرسن و با تصادف توی یه باغ زینتی فرود میآن، با شاه آتلانتیس، لرد رویال هاینس، به اختصار LRH، ملاقات میکنن و اون بهشون ثروت، دانش و هنر آتلانتیس رو نشون میده. در همین حال پلانکتون بیرون میآد و یواشکی میره توی انبار اسلحهها. به اسلحهها نگاهی میندازه و تصمیم میگیره یه تانک رو فرماندهی کنه تا نقشهی شیطانیش رو شروع کنه.
در همین حال آقای خرچنگ داره از انبار پول لذت میبره، سندی با آزمایشگاه علوم عشق میکنه و اختاپوس هم با سالن هنر (اتاقهایی که هر کدوم برنامه داشتن ببینن). اتاق آقای خرچنگ پر از پول، طلا و اشیای قیمتیه که بیشترشون دارن توی جیبهای آقای خرچنگ چپونده میشن. سندی توی آزمایشگاه علوم از دستگاهها لذت میبره و یه دستگاهِ تبدیلِ جرمزیستی میبینه که هر چیزی رو تبدیل به بستنی میکنه (مشکلی که آتلانتیسیها نتونستن حلش کنن) و یه بازی ویدئویی میکرویی که تعاملیه و توش باید با میکروبها مبارزه کرد و یه دستگاه خودکار غذارسانی درست میکنه. اختاپوس هم توی سالن هنر داره بین نقاشیها پرسه میزنه و حتی خودش هم نقاشی میکشه و میگه توی این مدتی که در آتلانتیس بوده بیشتر از چهار سال درس خوندن توی دانشگاه چیز یاد گرفته.
اما وقتی باباسفنجی و پاتریک با قدیمیترین حباب دنیا تنها موندن، همهچیز خراب میشه. فلاش دوربین پاتریک موقع عکس گرفتن از خودشون و حباب باعث میشه حباب بترکه و میترسن و میرن شام بخورن و هی اصرار دارن که اونجا رو ترک کنن. وقتی پاتریک اشتباهشون رو میگه، شاه باورش نمیشه و فکر میکنه داره شوخی میکنه. باباسفنجی تأیید میکنه که این یه شوخی نیست و شاه هم بهشون میگه اون حبابی که ترکوندن یه چیز دکوری برای گردشگرهایی مثل خودشون بوده و حباب واقعی رو بهشون نشون میده و دوباره پاتریک ازش عکس میگیره و دوباره فلاش دوربین حباب رو میترکونه. شاه خشمگین میشه، جامش رو میندازه و میشکنه و محافظان سلطنتی آتلانتیس رو احضار میکنه که کل گروهشون رو دستگیر کنن؛ سندی از پاتریک جای بومرنگ استفاده میکنه، باباسفنجی رو سپر میکنه، آقای خرچنگ رو پنجه میکنه و از اختاپوس هم بهعنوان شاتگان استفاده میکنه و فرار میکنن و همون لحظه هم پلانکتون با یه تانک گنده وارد میشه.
پلانکتون نطق غرایی دربارهی پیروزیش برای جمعآوری سلاح آتلانتیس سر میده و بعد تانک رو به سمت باباسفنجی، کل گروه و محافظان سلطنتی شلیک میکنه، اما معلوم میشه تانک بستنی توتفرنگی شلیک میکنه و نقشهش نقش بر آب میشه. از تانک میپره بیرون و فریاد میزنه «بستنیساز الکی گنده!» و یه لگد بهش میزنه، اما خودش آسیب میبینه. ولی شاه خوشحال بهنظر میرسه و میگه «این نقطهی سخنگو جایگزین خیلی خوبی برای جواهر ملی ازدسترفتهی ما میشه».
پلانکتون رو برمیداره و مثل حبابش میذاره توی یه شیشه. گردشگرها شروع میکنن عکس گرفتن و پلانکتون داد میزنه «هِی! مگه سواد ندارید؟! عکسبرداری با فلاش ممنوع»، ولی قبول نمیکنن.
توی قسمت «شهر گم شده آتلانتیس» میبینیم آخرش شاه باباسفنجی و دوستانش رو سوار اتوبوس میکنه و سنگ رو هم جدا میکنه و میده به سربازانش که از شرش خلاص بشن تا دیگه بازدیدکنندههایی مثل اینا پاشونو اینجا نذارن. باباسفنجی تنها کسیه که دوست داره برگرده بیکینیباتم و داره آواز میخونه. دوستانش (اختاپوس، آقای خرچنگ، سندی و حتی پاتریک) با شنیدن صدای آواز ناراحت میشن. اختاپوس، سندی، آقای خرچنگ و پاتریک نزدیک پایان آهنگ گریهشون میگیره، اما باباسفنجی اهمیتی نمیده و آوازش رو تا آخر میخونه.
داستان پچی، دزد دریایی (بعد از پخش اصلی)
پچی عینک آفتابی گذاشته و توی ترافیک خیابون US 101 در انسینوی کالیفرنیا گیر کرده. پچی خیلی ناراحت و کسل شده. پچی رادیو رو روشن میکنه تا موسیقی یه کم آرومش کنه و از اضطراب ترافیک دور بشه. میخواد صدا رو زیاد کنه، اما دیسک کمیاب 8 آهنگ از Frampton Comes Alive میپره بیرون و خراب میشه. با عصبانیت داد میزنه که اگه بهموقع نرسه خونه ویژهقسمت جدید باباسفنجی رو از دست میده. بعد تلفنش زنگ میزنه و پاتی بهش هشدار میده که کارتون جدید میخواد شروع شه و ازش میپرسه که کجاست. پچی از پاتی میخواد که لطف کنه و این قسمت رو براش ضبط کنه، اما پاتی به پچی میگه «اوه، دستگاه قدیمی بتامکس رو انداختم آشغالی». پچی خشمگین میشه و به پاتی میگه هیچ میدونه کارتون چقدر براش مهمه. یه ماشین پشتسرش شروع میکنه هی بوق میزنه. پچی سر راننده برای بوق زدنش داد میزنه، چون داره سعی میکنه با طوطیش صحبت کنه. اون مرد هم هیچ نمیدونه پچی چی داره بهش میگه و شوکه میشه و بعد پچی از پاتی معذرتخواهی میکنه و تلفن رو قطع میکنه. پچی فریاد میزنه «لعنت به این ترافیک». بالاخره ترافیک باز میشه. بعدش پچی لنگرش رو میندازه توی قایق و رانندگی میکنه، اما بعدش میبینه اومده وسط ناکجا و انسینو ناپدید شده. داد میزنه «نه!». بعدش ناله میکنه که این اولین بار نیست که تجربهی یه شهر گمشده داشته. با عذاب این قسمت رو معرفی میکنه.
بعد از اینکه پلانکتون انبار اسلحهها رو پیدا میکنه، صحنه برمیگرده به پچی که خبر بد رو میده و میگه انسینو همچنان گمشدهس، اما حداقل تونسته رادیوش رو درست کنه و با انگشتانش بشکن میزنه، اما چیزی نمیگذره که دوباره منفجر میشه، آتیش میگیره و دود بلند میشه و میگه «خب، از ادامهی برنامه لذت ببرید».
پچی حالا توی یه بیابون فرود اومده و با یه لاستیک پر از آب درگیر شده. میدوئه بیرون. و میگه دیگه کارش تمومه و کرکسها با استخونهاش مشغول میشن. پاتی از ناکجا میافته پایین و اونم سعی میکنه بخوردش و پاتی هم میترسه و پرواز میکنه میره. پچی میفهمه چه اتفاقی داره میافته و میگه «اوه، توهمها شروع شدن». باباسفنجی داره میخنده و یه آناناس ظاهر میشه و بعد یه مَرده با لباس بلند باباسفنجی بهش میگه که باباسفنجیِ دنیای واقعیه و پچی به انسینو برمیگرده و همهچیز درست میشه. میگه که اونجا ناپدید شده، اما باباسفنجی توهمی میگه نه، ناپدید نشده و اگه باور کنه، با غش کردن پچی که رؤیا میبینه که توی خونهس و داره تابلوی «به انسینو خوش آمدید!» رو در آغوش میکشه، شروع میکنه به اشک شوق ریختن و میفهمه که توهمش راست میگفته. تنها کاری که باید میکرد این بود که باور داشته باشه و خوشحال باشه؛ تدوین سریعی از موسیقی پچی در حال رقص پخش میشه. دور خودش میدوئه، میپره، با چتر قدم میزنه و میره یه کپهی کاغذ رو بندازه دور و برای خودش پیکنیک کنه، توپ ساحلی پرتاب کنه و هندونهای که به سمتش پرتاب میشه رو بگیره و یه پیرمرد در حال روزنامه خوندن، یه مادر و بچهش رو دیوونه کنه. بعدش پچی یههو بستنی توتفرنگیش رو میندازه روی علفها و مورمورش میشه و پاتی بیدارش میکنه چون بهاشتباه فکر میکنه انسینو برگشته سر جاش، اما همهش توهم بوده. پچی شروع میکنه به خوردن ساندویچی که پاتی براش آورده، اما روش مایونز داره و پچی از مایونز متنفره، چون توی دماهای بالا حالبههمزن میشه. سعی میکنه اون بده به یه کرکس و میگه که چقدر از مایونز تو هوای گرم بدش میآد.
آخر قسمت «شهر گم شده آتلانتیس» باباسفنجی به پچی برمیگردیم که برگشته وسط ناکجایی که همون اول بود و انگار داشته اون بیابون بیآبوعلف رو توی توهمش میدیده. از بچهها میپرسه که داستانی که دیدن خوب بوده یا نه و بعدش پچی پاشو روی یه چیزی میذاره و معلوم میشه که انسینو آب رفته و خیلی کوچیک شده. بعدش سه تا فضایی تلهپورت میکنن اونجا و میگن که پسرشون، نوربلاک فایو، دوباره داشته با شرینکاترون (کوچیککننده) بازی میکرده. پچی سرشون داد میزنه که میخواد شهرش دوباره به اندازهی قبلی برگرده، چون هیچجا خونهی خود آدم نمیشه. مادر نوربلاک فایو که دلش برای پچی میسوزه، شرینکاترون رو از پسرش میگیره و یه دکمهی قرمز بزرگ رو فشار میده و یه طوفان مشکل رو حل میکنه. بعدش صحنه عوض میشه و پچی رو توی خونهش نشون میده که روی صندلی نشسته و خوشحاله که برگشته خونه و همهچیز به اندازهی قبلیش برگشته و داره قسمت جدید باباسفنجیای رو میبینه که فکر میکرد از دستش داده و میگه احساس میکنه همهچیز به حالت عادی برگشته و از پاتی نظرش رو میپرسه و پاتی جواب نمیده و میپرسه که اصلاً پاتی خونه هست یا نه و میشنوه که پاتی میگه «برررررررررر» و پای غولپیکر پاتی لهش میکنه و انگار نوربلاک فایو دوباره از شرینکاترونش استفاده کرده که پاتی رو گنده کنه. پچی که زیر پا له شده به بینندهها یادآوری میکنه که زود برگردن تا قسمتهای جدیدی از خودش و باباسفنجی رو ببینن. بعدش سعی میکنه پاتی رو از روی خودش کنار بزنه و این قسمت هم تموم میشه.
ارجاعهای فرهنگی این قسمت
Frampton Comes Alive! یه آلبوم راک از پیتر فرامپتونه که پتی بهش اشاره میکنه و دیسک 8 تایی آهنگهاش میشکنه.
جملهی «از دوشنبهها متنفرم» روی تیشرت آقای خرچنگ اشاره داره به تیکهکلام گارفیلد.
یکی از نقاشیهای توی موزهی بیکینیباتم توی پسزمینه تابلوی «جیغ» هستش، اما به جای آدم یه ماهی توشه.
جملهی اختاپوس که میگه «خیابونهای آتلانتیس با طلا فرش شده» اشاره داره به این ایدهی قدیمی که خیابونهای آمریکا با طلا فرش شده و این برای ترغیب مهاجران برای شروع زندگی جدید توی این کشور گفته میشد. آقای خرچنگ که به اختاپوس میگه دروغگو، اشاره داره به یه مهاجر ایتالیایی که گفته خیابونهای آمریکا واقعاً با طلا فرش نشدن.
لرد رویال هاینس و دیگر شهروندان آتلانتیس شبیه بلو مینیز در زیردریایی زرد از فیلم موزیکال The Beatles ساختهی 1968 هستن.
علاوهبراین، اختصار اسم شاه یعنی LRH معمولاً برای اشاره به L. Ron Hubbard استفاده میشه که نویسندهی علمتخیلی و بنیانگذار Scientology هستش.
درست مثل ویلی وانکا و کارخانهش شکلاتسازی، هر وقت که یکی از شخصیتها یکی از نقاط آتلانتیس رو کشف میکنه که چیزهایی داره که عاشقشه، میره داخل و شروع میکنه به تفریح و بازی. همچنین حین این کار شخصیتها دقیقاً مثل اومپا لومپاها توی ویلی وانکا و کارخانهی شکلاتسازی شروع میکنن به آواز خوندن. هر بار که یکی از شخصیتها میره داخل و این کارها رو انجام میده، وقتی آهنگش تموم میشه، باقی شخصیتها به راهشون ادامه میدن و قبلی رو پشتسر میذارن و گروهشون هی کوچیکتر میشه و تا وقتی که فقط یه شخصیت باقی میمونه. این یه تقلید دیگه از ویلی وانکا و کارخانهی شکلاتسازیه. اما اعضای گروه، برخلاف ویلی وانکا، توی این قسمت با میل خودشون عقب میمونن.
طوری که سندی میره توی بازی ویدئویی شبیه شخصیتهای مگامنه.
توی بازی ویدئویی «شروع مأموریت: میکروب جنگجو» میشه کدی رو دید که نوشته 1991 © Nickelodeon Inc. و صفحهی عنوانش هم تقلیدی از Street Fighter II: The World Warrior هستش.
تاریخ 1991 هم میتونه به سالی اشاره داشته باشه که اولین کارتونهای نیکلودئون پخش شدن.
جنگ سندی با میکروبها تقلیدی از سریال دکتر ماریوئه.
وقتی سندی داره با یه میکروب میرقصه، کد تقلب معروف Konami Code رو انجام میدن.
همچنین حرکاتی که میزنه تقلیدی از Dance Dance Revolution هستش.
لولههای سبز رنگ مشابه سوپر ماریو توی آهنگ سندی ظاهر میشن.
سندی مشابه ماریو میپره روی میکروبها و لهشون میکنه.
وقتی پچی با پای مصنوعیش میزنه روی پوتینش و میگه «هیچجا خونهی خود آدم نمیشه»، داره به جادوگر شهر از اشاره میکنه.
طوفانی که بلافاصله بعد از صحنه درمیگیره هم میتونه اشارهای به جادوگر شهر از باشه.
یکی از تابلوهای نقاشیای که اختاپوس بهش برمیخوره «تداوم حافظه» هستش.
به این نقاشی بعداً هم توی قسمت «ساعت زنگی خراب» اشاره میشه.
«شهر گم شده آتلانتیس» از فصل 5 انیمیشن باب اسفنجی رو چطور ببینیم؟
سانی فیلم این قسمت جذاب و بامزه رو هم براتون با کیفیت HD و دوبله فارسی آماده کرده تا تماشا کنید و لذت ببرید. همراه سانی فیلم باشید تا شما رو به سفر ببریم و شریک ماجراهای باب اسفنجی و دوستانش باشید.